جدول جو
جدول جو

معنی تن به تن - جستجوی لغت در جدول جو

تن به تن
بستگان هم خون، نفر به نفر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تو به تو
تصویر تو به تو
دارای تاها یا لاهای متعدد، تو در تو، لا بر لا، لا به لا، توه بر توه، تا بر تا، پرده در پرده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَ / رِ یِ تَ)
تمام بدن جز دو پای و دو دست و گردن و سر. مجموع گشادگی که امعاء و معده و کبد و سپرز و مراره و قلب و ریتین در آن جای دارد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : و هر ریش که بر تنورۀ تن بود، خاصه اگر بر پهلوها و برشکم بود و رگهای بسیار بدو پیوسته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت ایضاً). رجوع به تنور و تنوره شود
لغت نامه دهخدا
(تَمْ بِ تَ)
کس به کس. کس بعوض کس. (ناظم الاطباء). فرداً فرد. یک یک:
چنین گفت با مویه افراسیاب
کزین پس نه آرام جویم نه خواب
مرا اندرین سوگ یاری کنید
همه تن بتن سوگواری کنید.
فردوسی.
بفرمود تا هرکه دانا بدند
بگفتارها بر توانا بدند
به نزدیک قیصر شدند انجمن
بپرسید از ایشان همه تن بتن.
فردوسی.
همه نامداران آن انجمن
گرفتند نفرین بر او تن بتن.
فردوسی.
چو بشنید گفتار او انجمن
پر اندیشه گشتند از آن تن بتن.
فردوسی.
گر بقدر سوزش دل چشم من بگریستی
بر دل من مرغ و ماهی تن بتن بگریستی.
خاقانی.
- جنگ تن بتن، از فنون جنگهای پیشین است که به ضرورت، جنگاوران از سنگرها و قلاع نظامی بیرون می آمدند و بصورت مغلوبه و یورش در یکدیگر می آویختند و کشتار می کردند و در اینگونه جنگها دیگر فرامین فرماندهان پس از صدور فرمان یورش بی اثر می شد و هرکس به ابتکار خود از خویشتن دفاع و یا به دشمن حمله می کرد و تلفات در این نوع نبردها بیش از سایرجنگها بود
لغت نامه دهخدا
لایه به لایه، جدا از هم، سر و سامان، چیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لبریز، فشرده
فرهنگ گویش مازندرانی
به هدف رسیدن با تتمه ی امکانات، دهان به دهان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به عهده نگرفتن، زیربار نرفتن، به گردن نگرفتن، در اصطلاح
فرهنگ گویش مازندرانی
روی هم فشرده شده، لایه لایه، پیاپی
فرهنگ گویش مازندرانی
این دست و آن دست کردن، سماجت در کاری، کشمکش
فرهنگ گویش مازندرانی
قرارداد در کار کشاورزی بین دو نفر مشروط بر این که پولی از
فرهنگ گویش مازندرانی
به عهده گرفتن، پذیرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی